انشا از زبان قلم یا مداد و جان بخشی به نام درد های قلم / انشا در مورد قلم / انشا درباره قلم و مداد
انشا از زبان یک قلم یا مداد و جان بخشی به نام درد های قلم
انشا زیر یک نمونه انشا درباره قلم یا از زبان یک قلم هست
اگر انسان بتواند خود را در جای هر چیزی قرار دهد و به آن ویژگی های انسانی دهد می تواند آن چیز یا موجود را چه انسانی و چه غیر انسانی زنده کند
شما دوست عزیر هم می توانید چشم های خود را ببندید و خود را یک قلم تصور کنید
و حالا می توانید هر چه را که یک قلم می بیند ببینید
و الان هر آنچه که قلم خودتان می خواهد به شما بگوید را بنویسید مانند نمونه انشا زیر :
درد های یک قلم
وقتی معلم به من گفت یک انشا از زبان قلم بنویس ندانستم چگونه و چطور می توانم
تا اینکه قلم را دیشب در دستانم گرفتم و گفتم هر چه خودت می خواهی بنویس
و با تعجیب دیدم که قلم یا مدادم که تازه تراشش داده بودم و آماده کرده بودم شروع کرد به حرکت
اما نه اینکه قلم خودش تکان بخورد بلکه از من کمک می گرفت و حرکت می کرد
انشا از زبان یک قلم یا مداد و جان بخشی به نام درد های قلم
بعد از چند دقیقه که به برگه دفترم نگاه کردم مطالبی نوشته شده بود که برای خودم هم عجیب بود و آنها را می خواهم برای شما هم بخوانم :
سلام عزیزم
از اینکه به من، به قلم خودت اجازه دادی حرف بزند از تو ممنونم اما بگذار از درد هایم بگویم
من تا اینجا پیش تو بیایم درد هایی را دیدم و چشیدم که میخواهم به تو بگویم
من قبل از اینکه در دستان تو دوست خوبم قرار بگیرم قلم نبود یک چوب بودم و قبل از آن یک درخت
سرت را درد نیاروم میخواهم بگویم وقتی درخت بودم شاد بودم
ما نزدیک صد تا درخت بودیم که در یک روز بریده شدیم خیلی سخت بود و درد داشت
دستانم و پاهایم را بریدند و تکه تکه ام کردند و بردند به کارخانه و همینطور رفت جلو تا شدم چوب یک قلم و بعد شدم یک قلم
بله من شدم یک قلم
از اینکه قلم شدم هم ناراحت نیستم ولی بعد دیدم که چطور مردم از قلم ها یا مداد ها و یا خودکار ها استفاده می کنند باز درد هایم بیشتر شد
غیر از اینکه مردم و بچه هایی را دیدم که مرتب قلم ها را عوض می کنند و اصلا حداکثر استفاده را از ما نمی کنند و اصراف می کنند ناراحت شدم
اما غیر از این وقتی دیدم به جای استفاده از ما برای کارهای مهم و نوشتن نوشته های مهم فقط تکلیف حل می کنند ناراحت شدم و درد هایم بیشتر شد
آره همه ما قلم ها چرا باید شب و روز تکلیف حل کنیم چرا نباید فکر ها و تخیل های شما را بنویسیم
دوست عزیزم اگر می توانی من یکی را حداقل بگذار برای نوشتن خاطراتت یا داستان ها یا شعر ها یا آرزو ها یا هر چیزی که از مغز خودت و برای خودت باشد
انشا از زبان یک قلم یا مداد و جان بخشی به نام درد های قلم
من از اینکه شب ور روز این دفتر ها را پر کنم خسته شدم و این از بزرگترین درد های من هست
و آن وقت شما بعد از دوازده سال نوشتن با ما قلم ها ما را فراموش خواهید کرد چون کاری برای شما نکرده ایم و چرا که این دوازده سال درس خواندن شما بیهوده برایتان خواهد بود
قلم ها را یا فکر ها را و عمر خود را هدر ندهید
این ها آخرین کلمات قلم من بود که برایتان می خوانم و دیگر چیزی ننوشت
و من هم تصمیم گرفتم حداقل این قلم را بگذارم برای نوشته های مهم زندگی ام
قلم من، تو همیشه با من خواهی ماند تا بتوانم از خودم بنویسم